خیلی وقتها دلم می خواست شیرم را به آدم های شقی ندهم و بگویم شما را از شیر من سهمی نیست. شما آدم های هفت خط و خال، شقاوت تان را منتشر می كنید و من شرم دارم كه شیر و گوشتم در این راه، مددكارتان باشد... دلم می خواست انتخاب كنم اما نمی توانستم...چرا كه من غالبا در حصار و سیم خاردارم...
شاید گاوی از خوردن شیر و گوشتش توسط انسانهای فرشته سرشت، خشنود شود اما او را یارای انتخاب نیست. او نمی تواند بهره گیران و كامجویان از شیر و گوشتش را انتخاب كند... برای همین همه او را می دوشند و او را با خود دارند... گاوها همیشه به كار می آیند!
گاوها گاوند. شیر می دهند و گوشت. هیچگاه هم نه طغیان می كنند و نه آشفته می شوند. با چنین دركی از تفاوت بزرگ ما گاوها و نوع انسانها، سالها بود كه غمگین همه این حرفها و این سرگذشت تلخ بودم. من گاو بودم و انسانها گاو بودنم را همواره به رخم می كشیدند... شگفت اینكه انسانها درست می گفتند و من و ما و جماعت مرغ و حیوان، ارج و منزلتی در برابر اشرف مخلوقات نداشتیم... و این افكار بیشتر مرا آزار می داد... همواره در این ناراحتی و سوز و گداز بودم...
گر آمدنم به من بُدی نامدمی / ور نیز شدن به من بُدی کی شدمی؟
به زان نبدی که اندرین دیر خراب / نه آمدمی، نه شدمی، نه بدمی
گاهی حرفهایم را به هم طویله ای هایم می گفتم. اما آنها در این حال و هوا نبودند... دغدغه نان و آب روزانه همه ذهن شان را پر كرده بود و مجالی برای این حرفها نداشتند. روزی پیرگاوی به طویله ما آوردند... به نظر سرد و گرم چشیده روزگار و گاوی فهمیده تر از بقیه بود... حرفهایم را می فهمید...
یك روز كه تنها بودیم و حال و هوایی خوش تر فراهم آمده بود، نشستیم و گفتگو كردیم... به من گفت ادعاهای انسانها را باور نكن!... به رفتارشان نگاه كن! انسانها همیشه انسان بودنشان را به رخ ما می كشند، اما آنها چندان هم انسان نیستند! به من می گفت اگر در رفتارشان كاوش كنی آنوقت متوجه می شوی كه آنها فقط و فقط به عادت دیرینه شان، ما را تمسخر می كنند و برخی از آنها با ما چندان متفاوت نیستند...
پیرگاو دانا، همچنین از شنیده ها و تجارب و یافته هایش گفت... می گفت آخرین بار از انسان بزرگی كه خیلی كوچك شده بود، شنیده كه من شیرم را می دهم و پولم را می گیرم!... اهل تعاملم... در خدمت همه كس و همه انسانها با هر آئین و مسلكی هستم... بسیار توانا و قهارم... هم اصولم را دارم، هم زندگی و هم خدمتم را به مردم، انجام می دهم!
سخنان پیرگاو دانا، آرامم كرد. او می گفت سخت نگیر! ما گاوها چندان هم گاو نیستیم!... انسانهای نامدار هم فهمیده اند كه روش گاوها، درست است...
از آن روز تا حال، من بیشتر و بیشر انسانها را كاویدم...و بیشتر به شیوه گاوی، فكر كردم... مدتی خشنود بودم... پیرگاو دانا، راست می گفت... برخی انسانها هم مثل ما هستند... كوچك و بزرگ ندارد... كارمند و مدیر، منشی و رئیس، وزیر و وكیل، و مافوق و مادون ندارد... خیلی از آدم های پرطمطراق هم، مثل ما شدند... به ما پیوستند... با اینكه بازهم ما را سمبل نافهمی و بی اندیشگی می دانند و ما را به تمسخر می گیرند، اما خودشان هم گاو شده اند!
شاید آنها هنوز متوجه نشدند... اما من می دانم و خوشحالم كه برخی از آنها هم مثل ما گاو شده اند... من گاوها را از كیلومترها فاصله، خوب تشخیص می دهم! برخی انسانها كه به نوع ما پیوستند، البته زندگی خوب و آرامی دارند... چون ما!
ما گاوها هم خشنودیم به اینكه سهم كوچك مان را از حیات بزرگ، به ما می دهند و ما هم در ازایش شیر و گوشت مان را به آنها هبه می كنیم. این همان رابطه زیستی حاكم بر حیات حیوانی است... همان كه انسانها آنرا اصلی طبیعی می نامند و همواره جاری و ساری... با چنین مدلی در زندگی حیوانی آشنایم... گاو گاو است و چاره ای ندارد...
راستش اوائل با درك چنین واقعیتی، اندكی خشنود بودم. از پیوستن برخی انسانها به نوع ما! اما خیلی زود خوشحالی و شادمانی ام رنگ باخت و زائل شد... نگران شدم... و غمگین تر از گذشته! این بار اما نه بخاطر خودم، بلكه بخاطر فاجعه بزرگی كه بر سر حیات می آمد.
هرچه بیشتر فكر می كردم، بیشتر نگران می شدم... متوجه شدم در آن صورت، داستان خطرناكی رخ خواهد داد... شاید نسل ما هم با رفتار برخی انسانها، منقرض شود... فاجعه ای خواهد بود! اگر انسانها یادشان برود كه "تفاوتی میان نوع انسان و نوع گاو هست"، فاجعه ای خواهد شد.
آیا درست است كه آنها هم گاو باشند؟! چون گاوها زندگی كنند و بسان آنها بمیرند! آیا انسانها هم باید اسیر دست هرگاوداری، مزد خویش گیرند و عنان از كف ندهند؟ آیا انسانها هم باید مطیع باشند و شیر بدهند و زبان از كام بر نیاورند؟!
گاو بودن البته مایه آسایش و رفاه هست. ما گاوها مشكلی نداریم... چرا كه گاوها آرمان ندارند، اگر آرمانی هم داشته باشیم آرمان بلندی نیست... خوب بخوریم، خوب بنوشیم و خوب شیر بدهیم! نداشتن آرمانهای بلند هیچ هزینه ای ندارد. اما انسانهای انسان، آرمانهای بلندی دارند كه برای ما هم خوب است... آنها كه آرمانهای بلندی دارند حتی برای حقوق ما هم انجمنی شكل دادند